بیداری اسلامی در کشاکش «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی»/ تکنوکراتها، معبر نفوذ دشمن هستند/ اسلام سلفی و اسلام سازشکار دو نوع نفاق است که با کفر همراه می شود
یامین پور: من بیش از 15 سال است که مباحث شما را دنبال می کنم و خیلی هم استفاده برده ام؛ یکی از ویژگی های بارز مباحث حضرتعالی انسجام و ارتباط ارگانیک اجزای مباحث به هم است؛ یعنی کسی که مدتی با شما آشنا باشد به این قدرت دست پیدا می کند که در حوزه های دیگر ورود کند و از همان چارچوب نظری، تولیدات فکری داشته باشد.
در مورد مباحث منطقه از بدو اتفاقاتی که به اسم بیداری اسلامی و بهار عربی آغاز شد و به نظر می رسد که هم منطقه و هم جهان اسلام و هم دنیا را در مسیر جدیدی گذاشت، تصور اینکه این تغییرات به این سرعت به وقوع بپیوندند از قبل نبود. این نیاز به تحلیل دارد؛ تحلیل های موجود هم به نظر می رسد که قدرت اقناعی ندارد و یا از تحولات عقب افتاده است؛ یعنی سرعت این تحولات آنقدر زیاد است که تحلیل ها به پای آن نمی رسد. ما نیاز به تحلیلی جامع تر و آینده نگرانه تر داریم؛ که هم متکی باشد به شرایطی که دنیا به لحاظ شرایط بین المللی و فرهنگی دارد و هم مستند به نگرش دینی باشد؛ حال من از این سوال آغاز می کنم.
از زمانی که آن اتفاق در تونس و مصر و لیبی افتاد و این جریان پا گرفت و در کشورهای دیگر نشت کرد، دو ایده جدی در عرصه سیاستمداران و سیاست سازان شکل گرفت؛ یکی اینکه این یک فرآیند طبیعی تاریخی و ناشی از گرایش های اسلام گرایانه است.
ایده دیگر ایده توطئه محورانه بود؛ یعنی بحث این بود که این طرحی از پیش تعیین شده است و سلسله جنبانی دارد و با این اتفاق یک دست پیشی را گرفتند که پس نیفتند. این دو نگاه جدی در مقابل هم بودند و می گفتند که ثمره کل این تحولات به جیب عالم غرب و آمریکا خواهد رفت.
به نظر می رسد که ایده دوم طی این زمان بیشتر محقق شده است؛ البته بعضی ها هم آن زمان علاقه مند بودند که آن را به عنوان نزاعی بین نگاه مقام معظم رهبری و دولت مطرح کنند؛ منتها این را هم می فهمیم که وقتی حضرت آقا بحثی را مطرح می کنند از نگاه تدبیر امور و جهت دهی به تحولات است و نه از منظر تحلیل اصل واقعه. می گویند که ما تحلیل خودمان را بر این می گذاریم که مسئله بیداری اسلامی است و به این اصل اسلام گرایانه شیب می دهیم که تحولات مدیریت شود؛ و درواقع برای مدیریت صحنه است؛ یعنی مسئله خیلی ثبوتی نیست؛ مسئله ما تحلیل اصل ماجرا است که این واقعاً فرآیند بود یا پروژه یا پروسه بود؟ و اینکه پروژه بودن یا پروسه بودن آن چقدر سهم دارد؟
این را از حیث تحرکات عالم غرب و از حیث تکیه به مبانی دینی خودمان می خواهیم ادراک کنیم؛ با این اشاره که شما استاد این امر هستید که از تحلیل جمهوری اسلامی بعضی ها به یک تحلیل سکولار مدرنیزاسیون دهه40 یا50 ارجاع می دادند؛ عین همان تحلیل را دارند به منطقه می آورند و درواقع همان نظریه ها را با تطور خاصی مطرح می کنند؛ اینها یک دسته از نظرات است؛ حالا با این مقدمه سوال اصلی این بود که این پروسه است یا پروژه و در مقایسه با سیاست های عالم غرب چطور باید این را ادراک کنیم؟
1ـ سه نگاه به جریان بیداری اسلامی
استاد میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر بحث را کمی عقب تر ببریم و خود انقلاب اسلامی را تحلیل کنیم، می توان این دو نظریه را ردیابی کرد که واقعاً انقلاب اسلامی یک حقیقت باطنی است که در مقابله با جریان تجدد و توسعه تجدد در جهان اتفاق افتاده است؟ و یا خیر، پدیده ای است که خودش در فرآیند مدرن سازی جهان به طور طبیعی باید اتفاق بیفتد و به مدرن سازی جهان کمک کند؛ چون در مدرن سازی جهان شما ناچار باید از ایدئولوژی های رقیب عبور کنید.
و من وقتی می گویم ایدئولوژی، مقصودم ایده های اساسی است که برای بشریت و آینده بشریت ارائه می شود که همه حیات بر محور آنها شکل می گیرد؛ مفاهیم سطحی ایدئولوژی، مقصود من نیست؛ مقصود چیزی است که جنگ تاریخی حق و باطل بر محور آن شکل می گیرد؛ هر کدام ناچار باید بر ایدئولوژی های رقیب مسلط شوند و آنها را در خود منحل کنند.
1/1ـ تحلیل اول: بیداری اسلامی، جریانی طبیعی در مسیر مدرن سازی جهان
فرض کنید ایده ای که امروز نسبت به آینده انقلاب اسلامی دنبال می کنند، نفوذ تکنوکراسی است؛ یعنی میخواهند از طریق تکنوکرات ها نفوذ کنند و بتوانند نقطه محوری و کانونی انقلاب اسلامی که جمهوری اسلامی است را به رقیب خودش تبدیل کنند؛ فرض کنید اگر برجام به این منتهی شود که طیف موافق با غرب سر کار بیایند (موافق نه به معنای وابسته سیاسی، بلکه موافق با تکنوکراسی به مفهوم دقیق خودش که ارزش ها و آرمان های دینی را شعار می دانند و واقعیت معطوف به آرمان را نمیتوانند بفهمند و واقعیت را منفک از آرمان تحلیل می کنند) و غرب هم با اینها همکاری کند و در دو دهه آینده مثلاً ایران به یک نقطه کانونی قدرت در منطقه تبدیل شود (منتها یک کشور توسعه یافته به مفهوم غربی شود؛ یعنی کاری که آنها در سال 1324 با هیات مشاوران هارواردی در ایران برنامه ریزی برای توسعه را شروع کردند اما موفق نشدند، فرض کنید موفق شوند این بار بر بال انقلاب اسلامی سوار شوند و این کار را بکنند)، آن وقت این نظریه تأیید خواهد شد که اصل انقلاب اسلامی هم در متن واقع، جریانی در مسیر مدرنیزاسیون بوده است؛ ولو اینکه خود غرب هم آن را رقم نزده باشد؛ ولی در تعامل بین یک ایدئولوژی برتر و مسلط و یک ایدئولوژی ضعیف، سرانجام کار به اینجا می رسد!
پس لازم نیست که تحلیل آنها این باشد که غربی ها انقلاب اسلامی ما را مستقیم مدیریت می کنند؛ بلکه جریانی در متن جامعه انسانی بود که مکتبی ضد تئوری غرب داشت و فعال شد؛ اما غربی ها آرام آرام در یک فرآیند تاریخی این آتشفشان را مهار و نقطه کانونی آتشفشان را به نفع خودشان مصادره می کنند! به این معنا که ریشه خود این تعارض هم می تواند در مدرنیزاسیون به مفهوم عام آن باشد؛ یعنی در جریان ایجاد دهکده واحد جهانی یک مواجهه ای از باطن تمدن اسلامی با تمدن غرب ایجاد شد و به نفع تمدن غرب تمام شد؛ پس این جریان هم در نهایت می تواند جریانی مستند به مدرن سازی باشد.
انقلاب های منطقه هم دقیقاً همینطور هستند؛ فرض کنید اگر انقلاب اسلامی را مقداری عقب تر ببرید که خیلی هم آسان نیست، مثلاً به قبل از ملی شدن نفت ببرید و همه اینها را جزء اجزای این حرکت بگیرید، یک دوره ای آمریکا موفق شده است که بر همین موج سوار شود و اتفاقاً با استفاده از این موج، مسیر توسعه در ایران را هموار کند؛ شما این را چطور تحلیل می کنید؟ ممکن است بگویید که در چالش بین غرب و اسلام، غرب پیروز شده است و این ناشی از این چالش است؛ حالا اگر فرض کنید که نسبت به مسائل و حوادث منطقه ای هم ما تحلیلمان این باشد که بالاخره یک چالش جدی بین تمدن غرب و اسلام است نمی توانید این جنگ را نادیده بگیرید؛ باید غلبه بر تمدن اسلامی را تئوریزه کنید و یکی از اتفاقاتی که می افتد این است که تعارض بین دنیای غرب و اسلام تا انحلال فرهنگ دنیای اسلام در فرهنگ غرب، از بستر جنگ ها و درگیری هایی هم عبور می کند که این درگیری را آنها مستقیماً ایجاد نمی کنند؛ ولی وقتی موج سنگین به سمت دنیای اسلامی می آید تبدیل به انفجار اجتماعی می شود و این انفجارها هم آرام آرام به نفع تجدد حل می شود!
اگر شما یک چنین تحلیلی را داشته باشید صواب است که بگویید که این ها پدیده هایی است که ناشی از جریان مدرن سازی جهان است؟ یعنی واقعاً اگر آن اتفاق نمی افتاد، این اتفاقات هم شکل نمی گرفت؛ پس به این معنا یک تحلیل ممکن است بخواهد همه این حوادث را به مواجهه غرب و اسلام منتهی کند. و بخواهد تأثیر این مواجهه را تحلیل کند و بگوید که این اثر به حرکت های اجتماعی عظیم تبدیل می شود و این امواج اجتماعی در جریان دهکده جهانی مهار می شوند و به نفع جریان تجدد مصادره می شوند؛ این یک تحلیل است.
2/1ـ تحلیل دوم: راه اندازی بیداری اسلامی توسط غرب، برای کنترل امواج اسلام خواهی
تحلیل دیگر این است که بگوییم آنها آمدند و حرکت هایی را مدیریت کردند؛ نه اینکه این درگیری به یک موج اجتماعی تبدیل شده است و این موج را آنها مدیریت و مهار می کنند. اصلا خودشان آمدند مدیریت کنند و لذا این حوادث اجتماعی را ایجاد کردند تا آن را به نفع خودشان برای کنترل امواج اسلام خواهی هدایت و مدیریت کنند!
3/1ـ تحلیل سوم: بیداری اسلامی ثمرة امواج واقعی معنویت خواهی
مقابل این ها تحلیل دیگری وجود دارد که خیر، این ها یک لایه هایی از امواج معنویت خواهی است که به هیچ وجه در دنیاخواهی منحل نمی شود؛ یعنی خداپرستی در دنیاپرستی منحل نمی شود؛ یعنی فرض کنید اگر فرعون هم بر جامعه ای حاکم باشد آن فطرت توحیدی، در فرعون پرستی و بت پرستی منحل نمی شود؛ فرق نمی کند که بت پرستی شکل قدیمی و یا شکل جدیدش باشد؛ بنابراین مذهب خداخواهی چیزی نیست که در دنیاخواهی منحل شود؛ فرض کنید آن تحلیلی که بعضی مواقع آنها می کنند که مثلاً گرایش به غیب و ایمان، گرایشی ناشی از سرخوردگی های نیازمندی مادی انسان است. شما اگر بتوانید فرآیندی را تعریف کنید که این نیازها فعال و ارضا شوند ناخودآگاه خداپرستی از بین خواهد رفت؛ خب، این تحلیل غلط است؛ اگر شما واقعاً خداپرستی را آن هم در شکل اجتماعی آن، یک امر واقعی بدانید که بشر می خواهد هم در عرصه حیات فردی و هم در عرصه حیات اجتماعی موحد باشد و طبیعتاً یک جریان شیطان پرستی و دنیاپرستی هم هست که می خواهد همه عرصه ها را به نفع نفس، شیطنت و دنیا تمام کند، آیا این جریان واقعاً می تواند مبدا پیدایش گرایشات به خدا یا مبدا پیدایش تحرکاتی که ناشی از ایمان است، باشد؟
حقیقت این است که این جریان خداپرستی یک موج جدی در جهان است و این موج جدی سر برداشته است و آنها با بحران مواجه هستند؛ البته بعد از اینکه این موج، ظهور پیدا کرد، آنها برای مدیریتش تلاش می کنند؛ کما اینکه به هیچ وجه ما نمی توانیم اصل انقلاب اسلامی را به غرب نسبت بدهیم؛ مثلاً بگویند انقلاب اسلامی سزارین کردن مدرنیزاسیون است که فرضاً خواسته اند این فرزند در ایران زود متولد شود و نتیجه اش انقلاب اسلامی شده است! این درست نیست؛ شتاب و عجله آنها نیست؛ بلکه یک واقعه حقیقی در متن جامعه اسلامی و به خصوص در متن دنیایی است که معتقد به مکتب تشیع و مکتب اهل بیت(ع) و تحت تاثیر واقعه عاشوراست. یک موج حقیقی از اعماق جامعه ایمانی است که این موج، به حرکت عظیم اجتماعی در یک نقطه تاریخی خاص تبدیل شده است و امواج این حرکت عظیم، جامعه جهانی از جمله خداخواهی و معنویت گرایی در منطقه را تحت تاثیر قرار داده است.
حال ممکن است شما بگویید که بشر ذاتاً دموکراسی می خواهد و این دموکراسی خواهی تبدیل به انقلاب های منطقه ای شده است و یا لااقل اگر دموکراسی خواه نیست و به دنبال لیبرالیسم در شکل اجتماعی و فردی آن نیست، تربیت غرب یک انسان هایی را پرورش داده است که دنبال آزادی و دموکراسی هستند. و این انقلاب ها در عمق جانشان وجود دارد و دنبال تحقق این ایدئولوژی هستند و در قالب مذهبی ظهور می کنند؛ اگر اینگونه تحلیل کنید بله، می توان گفت این انقلاب ها انقلاب هایی ناشی از حرکت غرب هستند؛ هر چند صورت مذهبی داشتند.
2ـ بیداری اسلامی و ایجاد دوقطبی جدید در جهان
یامینپور: واقعیاتی وجود دارد که مسئله را چند بعدی می کند؛ شما ببینید تحرکی که ایجاد شد در مصر و لیبی به نفع سلفی گری است؛ در بحرین و یمن به نفع اسلام شیعه است؛ یعنی درواقع شما دو نوع ظهور می بینید ولی اشتراک کجاست؟ اشتراک مبارزه علیه ناکارآمدی دولت ها و آزادی خواهی یا آن چیزی که تعبیر می کنند دموکراسی خواهی است؛ یعنی وجه شبه تحولات عالم شیعه و سنی این است.
استاد میرباقری: آیا هیچ وجه مشترکی که هر دو نوع دنبال تحقق اسلام باشند در اینها نیست؟ بیایید یک مقداری عمیق تر شویم؛ من انقلاب اسلامی را نسبت به اینها اصل می دانم؛ اینها یک حرکت فرعی در تداوم انقلاب اسلامی است.
1/2ـ موج اول: دوقطبی «انقلاب اسلامی» و «مارکسیسم و سرمایه داری»
اگر شما دو قطبی جهان را تقریباً در نیم قرن قبل ببینید یک دو قطبی بین مارکسیسم و سرمایه داری بود؛ این دو قطبی بعد از انقلاب اسلامی تبدیل به دو قطبی اسلام و تمدن غرب شد؛ یعنی هر دو بلوک در یک طرف قرار گرفتند و امام (رض) با شجاعت به آنها حمله می کردند و مثلث سرمایه داری، کمونیسم و صهیونیزم را در یک سمت و انقلاب اسلامی را در سمت دیگر قرار دادند و این تقابل واقع شد و بعد از فروپاشی شوروی واضح شد؛ فروپاشی شوروی هم ناشی از همین تحرک اسلامی بود؛ این فروپاشی فقط مستند به جنگ سرد نیست.
2/2ـ موج دوم: دوقطبی «اسلام» و «لیبرال دموکراسی»
بعد از پیروزی انقلاب، دوقطبی اسلام و لیبرال دموکراسی شد؛ حالا اینکه هانتینگتون هشت تمدن را مطرح میکند خودش هم می داند که مزاح است؛ تمدن کنفسیوس هیچ وقت تبدیل به یک جنبش اجتماعی عظیم نخواهد شد؛ در بقیه تمدن ها این چالشی که بین دنیای اسلام و غرب افتاد، وجود ندارد. پس، موج دوم، تقابل اسلام و لیبرال دموکراسی (ایدئولوژی غالب در جریان تجدد) است.
3/2ـ موج سوم: دوقطبی «اسلام ناب» و «غرب، به ضمیمه اسلام آمریکایی»
موج سوم این است که اسلام ناب یک طرف و غرب و اسلام آمریکایی هم طرف دیگر قرار می گیرند.
پس موج اول تقابل مارکسیسم و سرمایه داری است و به نظر آنها می آمد که مسئله فرهنگ مذهب حل شده است؛ در زمانی که احساس می کنند که غرب، ایران را به دروازه های تمدن رسانده است، انقلاب اسلامی اتفاق می افتد و موازنه را تغییر می دهد و به درگیری اسلام و غرب تبدیل می شود و در نهایت به درگیری اسلام و لیبرال دموکراسی می انجامد. موج سوم این است که به نزاع بین «اسلام ناب» و «سرمایه داری به ضمیمه اسلام آمریکایی» تبدیل می شود. البته اسلام آمریکایی دو قرائت از اسلام دارد؛ یکی قرائت خشن و سلفی و یکی هم قرائت سازشکار که توسعه غربی به مفهوم غربی اش را می پذیرد و می خواهد رنگ و لعاب اسلامی به توسعه بزند؛ این دو جریان مقابل جریان اسلام خواهی ناب شکل می گیرند و به نفع جریان تجدد هستند.
3ـ بهره برداری غرب از «اسلام آمریکایی» برای تضعیف «اسلام ناب»
غرب بعد از اشغال لانه جاسوسی با عربستان به توافق رسید و گسترش اسلام سلفی را در جهان به کمک عربستان مدیریت کردند و طالبان را در پاکستان و حکومت طالبان را در افغانستان شکل دادند؛ سپس القاعده را شکل دادند و بعد از آن داعش و سایر حرکات تروریستی را از این قسم به وجود آوردند؛ آیا اینها یک بسترهایی را در بین مسلمانان (نه در اسلام) داشته اند یا خیر؟ این بسترها وجود داشت اما خاموش بود و اینها آمدند آنها را فعال کردند. در آینده تاریخ هم اینها فعال خواهند شد؛ حوادث قرب ظهور عمدتاً حوادث درگیری بر محور مکتب اهل بیت(ع) و مکتب آل ابی سفیان است.
یامینپور: یک ادعا این است که پروژه غربی سازی با حداکثر قدرت در حال پیش روی است؛ تکنوکرات ها در داخل این حرف را می زنند و ایدئولوژی های غرب هم که همین را می گویند و این ادعایی است که مطرح می کنند.
استاد میرباقری: این ادعا را قبل از انقلاب هم داشتند مثلاً می گفتند که دوران مذهب تمام شده است؛ دین مربوط به مرحله ای از تاریخ بود که از آن عبور کردیم!
یامینپور: از یک طرف شما یک واقعیت بیرونی به نام داعش و اسلام سلفی را دارید و بپذیریم که این یک موجودیت برساخته و مدیریت شده است و برای آن پول خرج شده است؛ ولی علی الظاهر خودش یک موجودیت و سابقه تاریخی ای دارد که به این سادگی نمی توان آن را از پا در آورد. به نظر می رسد که غرب و وهابیت سیاسی در عربستان از پا گرفتن و بیشتراجتماعی شدن این جریان دچار هراس شده است؛ چرا؟ چون این فقط یک مسئله مدیریت شده نیست؛ یعنی فقط با پول ایجاد نشده است و با قطع پول هم از بین نمی رود.
سوال من این است که این مسئله را ایدئولوژی غربی چطور حل می کند؟ چون از یک طرف می گوید که دنیا به سمت غربی شدن است و از یک طرف دیگر اسلام داعشی- سلفی اینطور دارد در منطقه با یک حالت انفجاری عمل می کند.
استاد میرباقری: اتفاقاً اگر این بود به نفع غربی سازی جهان بود؛ چون اگر برای عبور دادن وجدان بشری و ایجاد ارتقای وجدان از این خشونت استفاده کنند و جامعه را از چنین قرائتی از دین عبور دهند. این که برای آنها خیلی خوب است!
1/3ـ انحلال حتمی دو قرائت از اسلام آمریکایی در فرایند مدرن سازی
دو قرائت از اسلام در فرآیند مدرن سازی حتماً به نفع غرب منحل می شود؛ یکی اسلام خشن؛ به خاطر اینکه اجرای این خشونت، ارتقای وجدان ایجاد می کند و مردم از این نوع اسلام عبور می کنند؛ این اسلام موردپسند نخواهد بود؛ چون طرف دیگر اسلام، فطرت است؛ ولی این قرائت، چیزی نیست که فطرت انسان ها را جذب کند؛ لذا ایدئولوژی غرب در حرکت تاریخی خودش ظرفیت عبور از قرائت سلفی از اسلام را دارد.
نوع دیگری اسلام آمریکایی که قبلا در مالزی و بعد در ترکیه مدل سازی شد، اسلام لیبرال است؛ غرب این قرائت را هم منحل می کند؛ چون اصلاً در عرض غرب قرار ندارد؛ همان مدلی است که غرب برای دنیای اسلام پیشنهاد می دهد.
2/3ـ عدم انحلال قرائت اسلام ناب در فرآیند مدرن سازی
اما اسلام با قرائت ناب می ماند و این واقعیتی است که غرب ظرفیت عبور از آن را ندارد؛ غرب می خواهد به کمک آن دو قرائت این قرائت ناب را از بین ببرد. این که صریحاً می گویند که ما باید دنیای اسلام را مخیر کنیم بین قرائت خشن و قرائت سازشکارانه از اسلام، یعنی همین؛ یعنی نگذاریم که قرائت سوم که امام (رض) از آن به عنوان اسلام ناب نام می بردند، فعال شود. زمان امام (رض) آغاز این فرایند بود. امام زود استشمام کردند و اصطلاح اسلام ناب و اسلام آمریکایی را برای همین تفکیک مطرح کردند؛ برای اینکه رنگ مذهبی نگیرد. چون می دانید که اسلام سلفی اسلام نفاق است؛ اسلام نفاق و کفر با هم به یک جا می رسند؛ نفاق، بیشتر در خدمت کفر است تا اینکه در خدمت اسلام باشد.
اینکه امام (رض) اسلام آمریکایی را مطرح می کنند نکته اش این است که الان مدیریت أهواء به دست آمریکا است و طبیعتاً اینها را مدیریت می کند.
یامینپور: الان جریان های اصلی جامعه مسلمانان اهل تسنن تقریبا بین یک اسلام غرب گرا و یک اسلام سلفی تقسیم شده اند.
استاد میرباقری: مسلمان شیعه چطور؟ این قرائت خشن در آن نیست.
یامینپور: اینجا قرائت ناب وجود دارد.
استاد میرباقری: اینجا دو قرائت فعال است؛ یکی قرائت اسلام سازشکار (اسلامی که توسعه محور است و با توسعه به مفهوم غربی اش کنار می آید) و دیگری اسلام ناب که ایده تمدن اسلامی را مطرح می کند.
حال در دنیای اسلام در نهایت باید خط این دو اسلام تجزیه شود. حتی در اهل تسنن، اسلامی که قرائتش سازشکارانه و یا قرائت خشن است از اسلامی که قرائتش انقلابی تر است باید جدا شود؛ اگر شما بتوانید قرائت سوم را که اسلام ناب است در همه دنیای اسلام نفوذ دهید ابتدا اسلام ناب سیاسی به قرائت امام (رض) و انقلاب اسلامی، و بعد هم اسلام ناب عقیدتی و فکری شکل خواهد گرفت و موج جامعه اسلامی هم به همین سمت است.
یامین پور: این تحولات بیداری اسلامی یا بهار عربی این دو جریان را رو آورد.
استاد میرباقری: اما در نهایت، یک جریان باطنی تری در درون همان دنیای تسنن شکل خواهد گرفت.
1/4ـ ضرورت عبور دادن اهل تسنن از اسلام سلفی و اسلام سازشکار
یامین پور: یعنی شما می گویید که از این خوانش ها عبور خواهند کرد؟ و به خوانش سوم می رسد؟ اگر بله، خوانش سوم چیست؟ چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد؟
استاد میرباقری: آن خوانش این است که جریانات ابتدا به اسلام ناب سیاسی به قرائت امام (ره) تبدیل می شوند و بعد گرایش فرهنگی و عقیدتی به اسلام ناب و مکتب اهل بیت (ع) پیدا می کنند.
یامین پور: یک حجابی به اسم حجاب کار آمدی مطرح است.
استاد میرباقری: ... کارآمدی در جهت ارضای شهوات نفسانی است که توسعه ایجاد کرده است.
یامین پور: دقیقاً. فتنه حال حاضر جمهوری اسلامی را در این می بینم که یک دو گانه معیشت و انقلابی گری یا معیشت و اسلام ناب را درست می کنند.
استاد میرباقری: به تعبیر دیگر «واقعیت گرایی و آرمان گرایی» که عمیق تر می کند یا «تکنوکرات بودن و پذیرش ایدئولوژی».
یامین پور: و به تعبیری یارانه دادن از سیاست به اقتصاد.
استاد میرباقری: یا یارانه دادن از مذهب به اقتصاد؛ یعنی کوتاه آمدن از ولایت حقه به نفع دنیاپرستی.
یامین پور: عبور از این حجاب، دشوار است.
استاد میرباقری: بله، «ولَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ...» همین است. عبور از آن هم امتحانات سنگین می خواهد و بدون آن، جامعه عبور نمی کند تا به عصر ظهور برسد؛ عصر ظهور، عبور از حجاب شیطنت است؛ آن هم شیطنت فراگیر؛ «کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا».
شما یک کلمه عدل دارید که امام است؛ «وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقًا...». این کلمه عدل می خواهد ظهور پیدا کند؛ حجابش ولایت شیطان است؛ این باید کنار برود و کنار رفتن آن هم ابتلائات سنگینی دارد؛ هم جدا شدن صفوف و هم خالص سازی آن امتحان دارد و امتحانش هم همین است.
یامین پور: در 14 خرداد مقام معظم رهبری(مدظله) یک آیه ای را در بیاناتشان قرائت کردند ولی بعد به آن استشهاد نکردند، فقط قرائت کردند و از آن عبور کردند؛ آیه درد دل حضرت موسی با خداوند متعال است؛ می گوید شما به اینها مال و زینت دادید و ...: «رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَةً وَأَمْوَالا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ».
استاد میرباقری: حضرت نوح (ع) هم به همین جا می رسد.
یامین پور: یک اتفاقی که رقم خورد و از دست ما خارج است این بود که خود جریان های غرب گرا باطن غرب گرایی را الان دارند رسوا می کنند؛ ما چطور می توانستیم که به آن دسته از مردم که درگیر بحث معیشت بودند بفهمانیم که مثلاً از غرب، آبی برای ما گرم نمی شود؟ چطور می توانستیم اینها را در این فاصله زمانی کم، نسبت به جبهه طاغوت ناامید کنیم؟ یعنی به نظر می رسد که خود این تحولات از دل خودش اصطلاحا یک آنتی تزی در می آید.
استاد میرباقری: کفر به طاغوت، مقدمه ورود به ولایت الله است. این بی اعتمادی و عدم احساس امنیت در مقابل آمریکا و جبهه استکباری و انکار آنها و منکر دانستن آنها مقدمه ولایت پذیری است؛ «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى»؛ واقعاً ما باید به نظام طاغوت کفر بورزیم. اگر ما نتوانیم این کفر را ساماندهی بکنیم ورود به وادی ولایت الله دشوار است. باید به این وضعیت، کافر شوند تا اینکه عبور کنند و به حقیقت برسند؛ چطور می شود این کفر به طاغوت را گسترش داد؟ به نظر می آید که در این زمینه، یعنی در معرفی حقیقت غرب و اینکه واقعاً برای تمدن بشری از این آبی گرم نمی شود، ما کوتاهی کردیم.
یامین پور: ولی آخرین تجربه سیاسی ما دارد این کار را می کند. ببینید مثلاً ورود آمریکا به کشور را واقعاً تا دوره اصلاحات بعضی ها معتقد بودند و می گفتند که باید برای نجات ما این اتفاق بیفتد؛ اگر این اتفاقات در افغانستان و عراق نمی افتاد و اینها به این وضع مبتلا نمی شدند ما باید با هزینه بیشتری این تجربه را پرداخت می کردیم؛ خدارا شکر با هزینه کمی این را پرداخت کردیم. در داخل هم این فتنه آخرالزمانی که فرمودید عبور از حجاب معیشت زدگی و شهوت مادی و غیره به نظر می رسد که به دست خود جریان غرب گرا و سازش در حال اتفاق است؛ یعنی این تجربه گرانبها دارد در اختیار مردم ما قرار می گیرد.
استاد میرباقری: امیدواریم که ما بتوانیم بستری فراهم کنیم که معلوم شود که کل نظام سرمایه داری نمی توانند خدمتی کنند؛ نباید از کنار این حرفی که فوکویاما در تحلیل اقتصادی غرب زد و گفت که بحران اقتصادی غرب، ناشی از بحران ایدئولوژیک آن است، زود عبور کنیم؛ این ایدئولوژی دارد مقبولیت خود را بین بشریت از دست می دهد؛ طبیعتاً اقتصادش هم با بحران مواجه می شود؛ در این شرایط که دیگر دوران تجدد رو به پایان است با طناب پوسیده آنها نمی شود به چاه رفت؛ متأسفانه تکنوکرات های کشور ما در این دوران می خواهند با همین طناب، مردم را گرفتار کنند.